گله کردی...





















پرنسس تاریکی

خوشبختی همان لحظه ایست که احساس می کنی خدا کنارت نشسته و تو به احترامش از گناه فاصله می گیری.

 

عالم زبرایت آفریدم ، گله کردی

از روح خودم در تو دمیدم ، گله کردی

گفتم که ملائک همه سرباز تو باشند

صد ناز بکردی و خریدم ، گله کردی

جان و دل و فطرتی فراتر ز تصور

از هرچه که نعمت به تو دادم ، گله کردی

گفتم که سپاس من بگو تا به تو بخشم

بر بخشش بی منت من هم گله کردی

با این که گنه کاری و فسق تو عیان است

خواهان توام ، که از ما گله کردی

هر روز گنه کردی و نادیده گرفتم

با این که خطای تو ندیدم ، گله کردی

صد بار تو را مونس جانم طلبیدم

از صحبت با مونس جانت ، گله کردی

رغبت به سخن گفتن با یار نکردی

با این که نماز تو خریدم ، گله کردی

بس نیست دگر بندگی و طاعت شیطان ؟

بس نیست به هر چه که از ما گله کردی ؟

از عالم و آدم گله کردی و شکایت

خود باز خریدم گله ات را ، گله کردی

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در شنبه 26 / 3 / 1394برچسب:,ساعت 2:12 بعد از ظهر توسط سایه|


آخرين مطالب

Design By : Pichak